سایت پاپ موزیک ها

سایت پاپ موزیک دانلود اهنگ های جدید و اندروید

سایت پاپ موزیک ها

سایت پاپ موزیک دانلود اهنگ های جدید و اندروید

*تابستان سال 1389 بود .

*تابستان سال 1389 بود .

در حال رانندگی بودم حواسم نبود .یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست . 

همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمر ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه های هر دو تامون پائین بود . یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد . منم مستقیم بهش نگاه میکردم .*

 *گفتم ،آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نرهستند . تو باید به من میگفتی خر . دوم اینکه اگه من الاغم ،حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم .

سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم . ....یک لبخندی زد وسه بار گفت معذرت میخوام . 

منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش  . 

بااشاره اون ،هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد .*

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.